او گرچه خود را هنوز و همیشه بازیگر تئاتر میداند اما طی چند سال گذشته، تجربههای خوب و آبرومندی در حوزههای تلویزیون و سینما نیز داشته است. با اینحال، کردا ساکن دائمی خانه مهجور و نمور اما دوستداشتنی تئاتر است. این شبها تماشاخانه ایرانشهر، میزبان نمایشی با حضور اوست. «شیش و هشت» به کارگردانی نیما دهقان، پنجمین همکاری الهام کردا با این کارگردان جوان است؛ نمایشی فانتزی و تا حدودی نامتعارف. به این بهانه، گپوگفتی با بازیگر نقش «ژولی» داشتهایم.
- وقتی یک کارگردان و یک بازیگر چند کار مشترک انجام میدهند، زبان مشترکی بینشان شکل میگیرد که همکاری آنها را در کارهای بعدی ساده میکند. زمانی که دهقان برای بازی در شیش و هشت دعوتتان کرد، نخستین واکنش شما به نمایشنامه چه بود و درباره شکل اجرایی چه تصوری داشتید؟
شاید در همکاریهای اول و دوم، هنوز در این حال نبودم که زبان نیما دهقان را بدانم و بفهمم. ایشان معمولا خیلی برای من توضیح میداد ولی از کار سوم به بعد، کمتر این اتفاق افتاد. الان دیگر میدانم سلیقه او چیست و چه میخواهد. دهقان، بهدلیل شیوهای که انتخاب کرده، به جاده خاکی نمیزند. معمولا روی فرم همیشگیاش ایستاده. اغلب کمی فانتزی در کارهایش هست؛ کمی استریلیزهشدن در کارهایش دیده میشود. این موضوع، کار را برای کسی که تازه با او آشنا شده، سخت میکند. شاید بازیگر جدید، سعی کند کارها و بازیهای عجیب و غریب ارائه بدهد اما دهقان هیچکدام را نمیخواهد. او همهچیز را در یک کلیت میبیند. همه ما در کلیتی به نام اجرا حل میشویم؛ بازیها، طراحی، لباسها و همهچیز؛ بهخصوص در این کار که فکر میکنم کاملا به چیزی که آقای دهقان میخواهد، رسیدهام. قطعا روز اول که متن کامل به دست ما رسید و راجع به متن حرف زدیم، من و فرزین صابونی چون قبلا با ایشان کار کرده بودیم، میدانستیم متن و اجرا شاید هیچ ربطی به هم نداشته باشند. درحقیقت، دهقان، شیوه خودش را روی متن پیاده کرد.
- پس برای اعلام همکاری در این نمایش، متن نمایشنامه را نخواندید؟
من از دومین کاری که بهعنوان بازیگر در کارهای دهقان حضور داشتم، هیچ متنی را نخواندم.
- یعنی اعتماد به کارگردان از همان آغاز وجود دارد؟
بله، اعتماد و اینکه این آدم تنها کسی است که متنهایش را نمیخوانم چون همیشه یا حمید آذرنگ متنهای او را نوشته یا هر نویسنده دیگری که بوده، به آنها هم اعتماد داشتهام که بدانم با متن خوبی مواجهم؛ ضمن اینکه دهقان کارش را خوب بلد است و همیشه من را جایی میگذارد که باید باشم. در طول پروسه تمرین هم خیلی با هم گپ میزنیم. گاهی حتی با هم مخالفیم ولی اصولا مثل این است که وقتی عضوی از یک گروه هستید، به همهچیز آن گروه اطمینان پیدا میکنید. الان کارکردن من با نیما دهقان و این گروه، چنین شکلی پیدا کرده است. من واقعا اطمینان میکنم و آنها نیز همینطور.
- چرا این اتفاق فقط در مورد کارهای نیما دهقان میافتد و در همکاری با کارگردانهای دیگر این اعتماد وجود ندارد؟
خب متن نمایشنامه واقعا برایم مهم است. اگر متن را دوست نداشته باشم، آن پیشنهاد را نمیپذیرم. خیلی از کارهایی که رد میکنم، بهدلیل متن است؛ یعنی دوست دارم با آن کارگردان کار کنم اما نمایشنامه، چیزی نیست که با آن ارتباط برقرار کنم. بدبختی ما در تئاتر همیشه این است که متن را در اولویت سوم یا چهارم میگذاریم، درصورتیکه متن نخستین حرف را در تئاتر میزند. بنابراین اگر نتوانم با متن ارتباط بگیرم، سر آن کار نمیروم. این قضیه در مورد دهقان فرق میکند چون نمیتوانیم بگوییم او این نمایشنامه را درست مثل خود متن کار میکند. آقای دهقان کارگردانی است که ایدهها و خلاقیت خودش را بهکار میآورد. از اینرو کارکردن با او برایم جذاب است.
- معمولا چه متنهایی نظرتان را برای بازی در نمایشها جلب میکند؟ این پرسش از آن جهت است که شما را بیشتر در نقشها و نمایشهای رئال، خانوادگی و اجتماعی دیدهایم.
نه اتفاقاً. اینطور نیست.
- اما در نمایشهای متعددی که با حضور شما دیدهام، نمایشی با این سبک و سیاق نداشتهاید.
اگر کارهای نیما دهقان را دنبال کرده باشید بهخاطر میآورید که او نمایش دیگری با فضایی فانتزی شبیه به شیش و هشت داشت.
- منظورتان کدام کار است؟
«آنفلوآنزای خوکی». ببینید، الان نمیتوانم بگویم متن خوب، چنین متنی با این ویژگیهاست. تنها چیزی که میشود گفت و شاید خیلی هم آکادمیک نباشد، این است که متن خوب، متنی است که برای نوشتنش وقت گذاشته شود. متنی خوب است که دغدغه نویسنده باشد و اگر آن متن را ننویسد، شب خوابش نبرد!
بازیگرها و کارگردانها، آدمهای باهوشیاند و این نکته را میفهمند. به متنی که مثل سریدوزی لباس بچگانه، از یک طرف نوشته شود و از طرف دیگر بیرون بیاید، نمیشود گفت متن خوب؛ هرچه هم پرطمطراق باشد یا اتفاقی در آن بیفتد که شوکهتان کند. بهنظرم متن خوب، متنی است که شما را میخکوب کند. الان کمتر شاهد چنین اتفاقی هستیم. برای من خیلی کمتر پیش آمده که با چنین متنی مواجه شوم.
- با این تفاسیر، نمایشهایی که تا امروز انتخاب و بازی کردهاید، ویژگی میخکوبکردن راداشتهاند؟!
حداقل برای من داشته. برای مثال، پارسال نمایشی را بازی کردم از نوشتههای نغمه ثمینی به نام «پالتوِ پشمی قرمز» که در اجرا دچار ممیزی شد ولی واقعا متن خوبی بود یا «دو لیتر در دولیتر جنگ» که آذرنگ نوشته بود و یا با امیررضا کوهستانی کار کردم که «هفده دی کجا بودی؟» را نوشته بود و از بهترین نمایشنامههای تئاتر ما بود. وقتی یک متن دغدغه شما میشود و فکر میکنید باید آن را بنویسید و به اجرا ببرید، خیلی فرق دارد با زمانی که بگویید حالا برویم یک چیزی مینویسیم!
- در مورد شیش و هشت چطور؟ کدام ویژگیهای نمایشنامه برای بازی مجابتان کرد؟
ویژگیهای متنی شیش و هشت جایگاه خودش را دارد اما این نمایش برای من بیشتر ویژگی اجرایی دارد، یعنی اجرایی است که نمونه آن را کمتر دیدهایم. سبک و سیاق خاص خودش را دارد و این مدل خیلی جذاب است؛ همین که یکسری آدم از دنیای نقاشیها بیرون میآیند، فانتزی خاصی دارد؛ آدمهایی که به وسیله فرد دیگری که آنها را کشیده، جابهجا میشوند، حرف میزنند و توسط او از نقطه A به B میروند. این شیوه اجرایی خیلی برایم جذاب و دوستداشتنی است.